ارغوان 

شاخه همخون جدامانده من

آسمان توچه رنگ است امروز؟

(ه.الف.سایه)

همه می دانند

همه می دانند

مابه خواب سردوساکت سیمرغان

ره یافته این(فروغ)

کوتاه بیا

عمرم

به نیامدنت قد نمی دهد

 

 

درختی خشک را ماییم به صحرا

که عمری سرکند تنهای تنها

چمدانت را می بستی

مرگ ایستاده بود

ونفس هایم را می شمرد

ای دوست بیا تا غم فردا نخوریم

وین یکدم عمرراغنیمت شمریم

به چمن زار بیا

به چمن زاربزرگ

 وصدایم کن

 ازپشت نفس های گل ابریشم

 همچنانکه آهو جفت اش را

(فروغ)

من تورا می خواهم ای زمرغ سخنت هجرت بی بالی من(بهرام باعزت)

چه فرق می کند

زمین گردباشد یا مسطح

وقتی تو

 هیچ کجای آن نیستی

رضا کاظمی

ومن طنین نگاه تورازدشت وجود بیکرانه هستی ترانه خواهم بست(بهرام باعزت)

.