من شانه بشانه ی خدا میرقصم با پای شکسته تا به تا می رقصم
بامن همه ی پنجره ها را بشنو بامن که فراسوی صدا میرقصم
مریم یوسفی
رهی از نوای نایم بزن وهوای نایی که دمی چونی بنالم به نوای بی نوایی
دربارگاه نازم بگشا به رخ که آنجا نه نیاز خودفروشی نه نماز خود نمایی
شهریار
می پرستان زباده مدهوشند/عارفان ازجمال ساقی مست
تاابد کی به هوش بازآید/هرکه بیخودشد از شراب الست
برتن خاکی دمی جانی طلب /جان به تمکین داروسلطانی طلب
نشنوی دیگر چوخواهی نفس را / برطریق معرفت بگذار پا
بهرام باعزت