وزمانی شده است که به غیراز انسان هیچ چیز ارزان نیست...

صنماباغم عشق تو چه تدبیرکنم

زندگی تاب خوردن خیال در روزهاییست که هرگز تعبیرنمی شود...

کوی رندی

اهل کام وناز را در کوی رندی راه نبست 

رهروی باید جهان سوزی نه خامی بی غمی   

حافظ

کجای جهان ایستاده ایم

ازثانیه ها عبور می کنیم/مثل عبور خواب ازچشم/وازخویش بی انعکاسی دربهت سرد آینه/کجای جهان ایستاده ایم/که پاهایمان /به سینه ابرها /کوچ کرده است! 

دل سروده: نخستین شاکر   

آمده ای که بوی تو سایه جان بگسترد

انسان هبوط نور به تاریک زارهاست او مانده است وخاطره ای مبهم از بهشت

التجا

 

من زندگی رادوست می دارم/ مرگ رادشمن/ آه باکه بایدگفت/من دوستی دارم /که خواهم از او به دشمن التجا بردن/جویبار لحظه ها جاریست.. اخوان ثالث

سمن بر

 

مرادلی است گرفتارعشق دلداری      سمن بری صنمی گلرخی جفاکاری

نیم فراز

بردشتهای همواردرنگ مکن/بسیار بلندتر از آن نیزمرو/از نیم فراز /زیباتر به دیده می آید جهان...نیچه